خوب یا بعد خوب

ساخت وبلاگ

امکانات وب

به نام خدا هر روزاین هدیه الهی را دریافت میکنیم و چه بیهوده ان را تباه میکنیم آیا این تقسیر ماست که راه را نمیشناسیم یازندگی همین است دیگر باید به همین شکل اوقات را گذراند .با سرنوشت چه چرا نمیشینیم و چیزی نیک را از سر نمیگذرانیم تا اتفاقی تازه را رقم بزنیم.آه،که ما جز فکری بیمار نداریم.نمیدانم باید صبر کرد و حرفی نزد تا کسی یا چیزی از درون ما ناخوداگاه کاری را انجام دهد که به مزاج ما خوش بیاید برای تهیه دارو در داروخانه مشغول گذراندن وقت بودم که پسرم از داروخانه بیرون امد و من هم پشت سرش بودم و نگاه به اعمال  او میکردم  پسرکی در کنار داروخانه مشغول فروختن ادامس بود که پسرم اورا همبازی خود کردوقتی میدویدند ناگهان کفش پسرم از پایش در آمد و یک لحظه اتفاقی تکانم داد آن پسر دستفروش کفش پای  رادین را برداشت و جلوی پای او گذاشت .به خودم گفتم اخر من چه پدری میتوانم  باشم.بچه ای که درست هم سن پسرم بود این ادب را داشت و میدانم که وقتیکسی از کودکی کسی در اقوامش یا بزرگتری در کنارش نباشدکه به او درسی بدهد بیشک ان شخص مورد لطف خدا میشود و این میشود که با اتفاقهایدنیا ما شکه میشویم تا درس میگیریم خوب یا بعد خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت خوب یا بعد خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : radinamshahrokhi بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 6:56

خدمت سربازی بودیم و زمان به کندی میگذشت،با دوستانی که در کنار هم بودیم خوش بودیم و یکی از روز های معمولی بود که یکی از دوستان به نام شهریار که از سوال ما شروع به صحبت کرد و سوال ما این بود که این زخم پیشانی و سر تو چطور پیدا شده و اون اینطور شروع کرد.که یک روز در خیابان در حال گذر از جایی بودم که با هجوم تعدای به سمتم بینمان درگیری به وجود آمد،در لابلای این درگیری و زد و خورد برادرم داریوش هم رسید که ،حالا بماند که داریوش چطور دست بزن داشتو... ناگهان من از حال رفتم و وقتی به هوش آمدم در بیمارستان بودم،فهمیدم که با چوب به سر من زده اند و این جای همان زخم روی سرم است،وبماند که چه حرفها و حدیثهایی به کذب از این دوستمان،از موقعیت زندگی ودیگر داستانها شنیده بودیم،من دوستی داشتم که با هوش و نسبتا خیلی سخت باور بود،مدتی گذت و یک روز از قضا پسر خاله دوستمون شهریار وارد یگان ما شد و طبیعی بود که شهریار از دیدن اون خوشحال نشد .روزها گذشت و یک روز که دور هم توی سنگر بودیم،اقا ابولفظل شروع کرد به سوال از پسر خاله شهریار و منو ابولفظل اینطور بود که شاهد رسوایی شهریار بودیم و چقد هم شیطانی میخندیدیم،ماجرای زخم سر که مارا روده بر کرد و اون هم این بود که خر گاز کرفته بود و دعوا که نبود برادری هم نداشت و...خلاصه چرا عاقل کند کاری که باز آید به کنعان غم مخور یا اینکه بابا لعنتی هماهنگ با خوب یا بعد خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت خوب یا بعد خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : radinamshahrokhi بازدید : 92 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:24

به نام خدا امروز حدود ساعت چهارونیم بود که با بهمن قصد بیرون رفتن کردیم،فقط هماهنگی ما این بود که امروز را به نحوی بگذرونیم،پس با پیشنهاد بهمن به سمت کرج برای کار بهمن رفتیم که میخواست از طریق عضویتی که در انجمن استاد کاران داشت خودشو و خ خوب یا بعد خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت خوب یا بعد خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : radinamshahrokhi بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 3:36

به نام اولین خالق زیبایی خدای مهربان آیا بهتر این نیست که با بهترین کیفیت و نزدیکترین راه به حالی خوشایند و راهی درست دست یافت،اغلب ما بایستی تجربه های تکراری را از زندکی ببینیم و درگیر آن شویم تا پخته شویم و راه درست را انتخاب کنیم،واین خوب یا بعد خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت خوب یا بعد خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : radinamshahrokhi بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 3:36